ادبیات تعلیمی،نوشته ها وآثاری است که برای خواننده ودریافت کننده پیام دانش و معارفی را بیان کند ویا تعلیماتی از قبیل علوم فلسفی،مذهبی ودیگر علوم را انتشار دهد. در طول سالیان گذشته و قرن هایی که بر ادبیات فارسی گذشته آثار بسیاری در ادب تعلیمی چه در شعر وچه در نثر پدید آمده است که هر کدام دریایی از معارف را به همراه دارد.اما در تطور ادب فارسی،آثاری نیز یافت می شوند که هر چندگاهی در تاریخ ادبیات فارسی،در زمره ی ادب تعلیمی قرار داده شده است امابه نظر نگارنده،داخل در ادبیات نیست.مثل آثاری از جملهالفیه ی» ابن مالک که در آموزش صرف و نحو عربی نوشته شده است و یا منظومه ی حاج ملا هادی سبزواری در فلسفه وچند اثر دیگر؛چرا که این آثار اگر چه دارای قوالب شعری و وزن و قافیه می باشند و از ظاهری همانند ادبیات برخوردار هستند اما از جوهر تخیل وادبیات خالی می باشند لذا بهتر است این آثار را همچنان نظم تعلیمی خواند.

اما آثار دیگری نیز وجود دارد که از جوهره ادبیات مشحون ومسأله مورد بحث وتعلیم در قالب داستان، نمایش وشعر و غیره بیان شده است به طور مثال کتاب شریف مثنوی اثر حضرت مولانا وبوستان سعدی،کتاب گرانقدر معلم ادبیات فارسی وحدیقه سنایی اثر حکیم بزرگ فارسی زبان،آثاری ادبی و تعلیمی هستند که سرشار از زیبایی ها ومعارف بلند فرهنگی و انسانی می باشند بدین ترتیب عرصه ی کاربرد اصطلاح ادب تعلیمی بسیار وسیع است؛زیرا به هر حال هر اثری بالقوه مطلبی را تعلیم می دهد اما در ادب فارسی معمولاً این اصطلاح را وقتی به کار می برند که قصد وهدف نویسنده آشکارا تعلیم باشد.

درآمدی بر ادبیات تعلیمی 
نویسنده: سیدمحسن حسینی طه
نه هر آدمی زاده از دد به است
که ددزادی زاده بد به است
(سعدی)
اگر ادبیات را زاییده فطرت هنرجو و هنرپرور انسان بدانیم و به این قائل باشیم که ادبیات هنگامی به اوج هنر و زیبایی می رسد که این هنر ظاهری با یک تعهد درونی از سوی آفریننده آن همراه باشد، بالتبع به این نتیجه خواهیم رسید که عالی ترین نوع ادبیات، گونه ای است که انتقال دهنده این تعهد درونی باشد و در مخاطب تاثیری والاتر و ژرف تر از تاثیر لذت از هارمونی های ظاهری و لغوی ایجاد کند که همانا این لذت، لذتی است که زاییده تنبه و دگرگونی فکری و روحی مخاطب است.
در حقیقت باید گفت ادبیات هنگامی ادبیات است که به این دستاوردهای متعالی یعنی تعلیم و تربیت جوامع و نسلها رسیده باشد و بی شک ادبیات کلاسیک سرزمین ما نیز به عنوان یکی از غنی ترین ادبیات ملل از این ویژگی برخوردار است و اگر وسیع تر به موضوع بنگریم روح تعلیم و تربیت در همه ادبیات ما گسترده شده و اینگونه نیست که تنها متونی که ما در آن حوزه ادبیات تعلیمی می شناسیم مصداق گفته ما باشد، بلکه سایر متون نیز در دیگر ژانرهای ادبی همچون عاشقانه و احساسی در نهایت تاثیر تعلیمی بر مخاطب می گذارند. به عنوان مثال آیا می توان شاهنامه فردوسی را که به عنوان یک شاهکار حماسی مطرح است فاقد ارزشهای تعلیمی و تربیتی بدانیم؟ قطعاً پاسخ منفی است.
یا مثلاً چگونه می توان گفت مطالعه منظومه خسرووشیرین به عنوان یک اثر در ادبیات عاشقانه سهمی در تعالی روحی و روانی افراد ندارد و انسان هیچ درسی از آن نمی آموزد. باید پذیرفت که اگر ادبیات حماسی روحیه دلیری و جوانمردی را در انسان می پرورد و اگر ادبیات عاشقانه حس دلدادگی و زیبا پسندی را در وی زنده می کند، همه اینها در واقع جزیی از تربیت او به حساب می روند و در تکامل و تعالی او نقش اساسی دارند. مثلاً آنجا که سعدی فرمود:
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری
جدا از آنکه یک حس عاشقانه را در انسان بیدار می کند به او می آموزد که خداوند به انسان دل داده که او آن را به جانان بسپارد.
و آنجا که انسان بی علاقه به پری رویان را آدم نمی داند، به او گوشزد می کند که ویژگی آدمی عشق و دلدادگی است.
در من این است که صبرم ز پری رویان نیست
وز گل و لاله گریز است ز گل رویان نیست
هان تو عیبم مکن ای خواجه اگر آدمیی
کادمی نیست که میلش به پری رویان نیست
اما گمان می رود نخستین بحثی که در ادبیات تعلیمی مطرح می شود، بحث در مورد خاستگاه آن است؛ یعنی اصولاً ادبیات تعلیمی از کجا آغاز می شود؟ یا بهتر بگوییم، یک شاعر تحت چه شرایط درونی و بیرونی (اجتماعی و ی) به این دیدگاه می رسد که باید به تعلیم و تربیت روی آورد و پا به اقلیم ادبیات تعلیمی نهاد؟
به نظر می رسد پاسخ به این پرسش نیاز به یک پیش مقدمه ذهنی دارد و آن این است که شاعر یا به طور کلی هنرمند به واسطه بینش متفاوتی که دارد به ایفای نقش اجتماعی خود می پردازد یا بهتر بگوییم این بینش خاص در انسان است که از او یک شاعر می سازد؛ لذا همین بینش متفاوت موجب می شود شاعر چیزی را ببیند که افراد عادی از درک آن عاجزند. و همین بینش و شناخت است که تعهد و مسئولیت را در او درونی می کند و او را بر آن می دارد تا همین دگرگونه دیدن و دگرگونه اندیشیدن را به جامعه انتقال دهد. مثلاً صائب تبریزی به این اندیشه می رسد که اظهار عجز طبقات پایین جامعه باعث درازدستی و تعدی بیشتر طبقات فرادست می شود و می گوید:
اظهارعجز پیش ستمگر ز ابلهی است
اشک کباب باعث طغیان آتش است
گاهی نیز شاعر نقش حافظه جامعه را بازی می کند و نکاتی که انسان طی زندگی روزمره از یاد می برد را به یاد او می آورد. به عنوان نمونه انسان گاهی فراموش می کند که زندگی او جاویدان نیست و روزی که قرار باشد از دنیا برود ثروت دنیوی نمی تواند لحظه ای به زندگی او بیفزاید. سعدی همین نکات را در چند بیت دلنشین یادآوری می کند.
خبر داری ای استخوانی قفس؟
که جان تو مرغی است نامش نفس؟
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید
دگر ره نگردد به سعی تو صید
سکندر که بر عالمی حکم داشت
در آن دم که بگذشت و عالم گذاشت
میسر نبودش کز او عالمی
ستانند و مهلت دهندش دمی
(بوستان)منظور آنکه این گونه پندهای اخلاقی در قالب سخنان دلپذیر و خوشایند در ادبیات کلاسیک فراوان است که از خداوند توفیق می خواهم تا بتوانم در سری جدید مجموعه مقالات در کوچه باغ ادب” آنها را در حد بضاعت خود پیشکش خوانندگان گرامی نمایم.
سیدمحسن حسینی طه
منبع: رومه اطلاعات، شماره ۲۳۶۴۲ به تاریخ ۱۱/۳/۸۵، صفحه ۶ (وادی ادبیات)
ادبیات تعلیمی 
   تعلیم، مصدر باب تفعیل عربی است به معنای آموزش دادن. در اصطلاح، ادبیات تعلیمی یکی از مهم‌ترین و قدیمی‌ترین انواع ادبی است که هدف اصلی آن آموزش است. این اصطلاح از بدو پیدایش به دو معنای خاص و عام به کار رفته، در گذشته معنای خاص آن بیشتر مورد توجه بوده است اما بعدها معنای عام آن اهمیت فوق‌العاده‌ای یافته است:
  ۱- ادبیات تعلیمی در معنای خاص خود شامل دستورالعمل‌هایی بوده که به آموزش یک فن یا هنر خاص اختصاص داشته است. قدیمی‌ترین نمونه از این دست، شعری از هسیود یونانی (قرن هشتم قبل از میلاد) است که تجربه‌های خود را در کشاورزی به برادر خود می‌آموزد. ویرژیل شاعر رومی نیز منظومه‌ای دارد که موضوع آن چگونگی اداره مزرعه و نگهداری از آن است. این نوع ادبیات در زبان فارسی نیز نمونه‌هایی دارد از جمله: نصاب الصبیان» ابونصر فراهی در لغت، دانشنامه میسری در داروشناسی و طب.
  ۲- در معنای عام به آثاری گفته می‌شود که موضوع آن مسائل اخلاقی، عرفانی، مذهبی، اجتماعی، پند و اندرز، حکمت و … است.
  امروزه وقتی از ادبیات تعلیمی سخن می‌گویند، منظور ادبیات تعلیمی در معنای عام است. به نظر می‌رسد که شاعران فارسی زبان در سرودن شعر تعلیمی متأثر از اندرمه‌هایی باشند که قبل از اسلام در دوران ساسانیان نوشته شده بود. آفرین‌نامه اثر بوشکور بلخی و کلیله و دمنه منظوم رودکی که بیت‌هایی پراکنده از آن‌ها باقی مانده است، از قدیم‌ترین نمونه منظومه‌های تعلیمی است که در زبان فارسی دری به جا مانده است؛ اما، نخستین اثر منظوم و مستقل فارسی در اخلاق، پندنامه نوشیروان است که بدایعی بلخی، معاصر سلطان مسعود، آن را سروده است.
  در قرن پنجم، ناصر خسرو با سرودن قصاید طولانی در وعظ و حکمت، و بیان اعتقادات دینی و انتقادهای سخت اجتماعی از مشهورترین شاعران، در قلمرو شعر تعلیمی است. حدیقه الحقیقه نسایی، مخزن الاسرار نظامی، مثنوی مولوی و بوستان سعدی از زیباترین و پرمعناترین اشعار تعلیمی هستند که در آن‌ها از داستان و حکایت و تمثیل برای بیان مفهوم استفاده شده و به شیوه پند و اندرز غیر مستقیم است.
  شعر تعلیمی در قدیم شامل سروده‌های اخلاقی و مذهبی و عرفانی است ولی از انقلاب مشروطه به بعد مسائل ی و اجتماعی وارد آن می‌گردد و آن را غنی‌تر می‌سازد و ادبیات را به سوی تعهد و مسائل اجتماعی سوق می‌دهد.
  آنچه که باعث رونق و شکوفایی و دوام ادبیات تعلیمی گردید، شکل گیری عرفان و تصوف در فرهنگ ایران بود. عارفان که فرهنگ کناره‌گیری از دنیا را پیش گرفته بودند، مرتب انسان‌ها را به ناپایداربودن دنیا و گذرا بودن لذت‌ها و غم‌های آن متوجه می‌کردند؛ بنابراین عرفان عمده‌ترین سهم را در ادبیات تعلیمی ایران دارد. از آنجا که مخاطبان شعر تعلیمی مردم عادی هستند زبانی که برای نوع ادبیات به کار برده شده، ساده و تا حد امکان قابل فهم همگان است.
  عده‌ای شعر تعلیمی را در برابر شعر ناب قرار داده‌اند و معتقدند آموزش، وظیفه هنر نیست. از زمانی که افلاطون شاعران را از مدینه فاضله طرد کرد این مباحث در تاریخ ادبیات شروع شد و از آن زمان تا امروز نظریات مختلفی درباره ارتباط بین شعر و تعلیم و آموزش و درباره جوهر هنر و وظایف آن اظهار شده است؛ عده‌ای وصف تعلیمی را برای شعرهایی که جنبه آموزشی دارند به صورت تحقیرآمیز به کار می‌برند. با این حال در میان شاهکارهای بزرگ دنیا به آثاری برمی‌خوریم که علاوه بر ارزش هنری دارای جنبه آموزشی و تعلیمی هستند مثل کمدی الهی دانته.
  هر چند آثار منثور نیز به ادبیات تعلیمی پرداخته‌اند و نمونه‌هایی مثل قابوسنامه، گلستان سعدی، ت‌نامه و … پدید آمدند اما در حوزه شعر نمونه‌های هنری‌تر و والاتر و درخشان‌تری از این نوع ادبی را می‌توان دید. در زیر به عنوان نمونه ابیاتی از نصاب الصبیان در آموزش نام‌های قرآن ذکر می‌شود:
                  ای تو را در فهم داده حق طبع سلیم
                                      هیچ دانی چند دارد نام قرآن عظیم؟
                  هم کتاب است و کلام و هم مبارک هم شفا
                                      عهد و فرقان و مبین و حبل و بشری و حکیم
                  باز تبیان و بلاغ و رحمت و ذکر هدی
                                      موعظه، نور و بیان است و صراط المستقیم
ابیاتی از مثنوی معنوی:
                  سجده نتوان کرد بر آب حیات
                                                تا نیابم زین تن خاکی نجات
ابیاتی از پروین اعتصامی:
                    بباید هر دو پا محکم نهادن
                                      از آن پس فکر بر پای ایستادن
                   نگردد شاخک بی بن برومند
                                      زتو سعی و عمل باید زمن پند

 
 
 
چندی پیش در جایی این نوشته از ادیسون» نظرم را جلب کرد: یک درصد نبوغ، نود و نه درصد عرق ریختن، این است معنای موفقیت» سپس پیامکی برایم رسید با این مضمون: نیکی چیزی است که بیش از هرچیز مردم را خلع سلاح می کند؛ از لاکودر» با دیدن این مطالب و پیام های تعلیمی از بزرگان غربی به این فکر افتادم که مگر دریای بیکران ادب و هنر ما که در آن شاخه های مختلفی چون فلسفه، منطق، اخلاق و… حرف های زیادی برای گفتن دارند، چه کم دارد که این چنین دست به دامن دیگران شده ایم؟ مگر ادبیات تعلیمی ما چه کم از ادبیات تعلیمی دیگران دارد؟ اصلاً در این پهن دشت تاریخی و جغرافیایی کدام شاعر یا متفکر غربی به گردپای سعدی»، مولوی»، نظامی» و می رسد، که این چنین به پیام ها و سخنان ایشان وابسته شده ایم!؟ برای رسیدن به پاسخی مناسب برای سؤالات مطرح شده، کافی است به عنوان مثال در باب ارزش صبح به این بیت از نظامی توجه کنیم، آن وقت متوجه می شویم این بیکران دریای ادبیات تعلیمی ما چقدر وسعت و ژرفا دارد:نکو ملکی است ملک صبح گاهیدر آن کشور بیابی هرچه خواهی»هر ملتی در فرهنگ خودش از دیرباز ادبیات تعلیمی دارد؛ ادبیاتی که برای دریافت کننده و خواننده پیام دانش و معارفی را بیان می کند و یا این که یک سری تعالیم مختلف را انتقال دهد؛ البته این ادبیات تعلیمی در نوع خودش تعاریف و تقسیم بندی هایی دارد، چنانچه گاهی اوقات منظور از ادبیات تعلیمی، آموزش مباحث علمی و درسی است و از آن میان می توان به کتاب های آموزشی به نظم درآمده اشاره کرد، مثل منظومه های حاج ملا هادی سبزواری که به شکل شعر تعالیم فلسفی را بیان کرده است. اما طرف سخن ما آن نوع ادبیات تعلیمی است که تلاش می کند تا معارف خوب و نیک را به مخاطب القا کند؛ یعنی سالم و خوب زیستن را آموزش دهد تا این چنین دنیا عاری و یا حداقل از پلشتی ها باشد.همان طور که اشاره شد پهنه ادب فارسی مملو از تعالیم خوب و سازنده است و مدعای این سخن آثار ترجمه شده از متون کهن فارسی چون گلستان»، بوستان»، مثنوی» و… است. حال با این اوصاف مدتی است در بازار کتاب، انواع کتاب های گوناگون با عناوینی چون برگزیده سخنان بزرگان جهان»، هزاران نکته از هزاران جای دنیا»، غوطه ور شدن در افکار بزرگان» و… توزیع شده و به خاطر جذابیت ظاهری که دارند، موردتوجه افراد گوناگون، به خصوص قشر جوان قرار گرفته است. اما قبل از آن که ما سخن را ادامه بدهیم، بیان این نکته را ضروری می دانیم، به هیچ وجه طرف سخن ما سخنان بزرگان دین نیست، زیرا سخنانی که از این بزرگواران به یادگار مانده، هماره و همه جا چونان چراغ هدایتی است که همگان را از هر لحاظ راهنمایی می کنند.در این جا روی سخن ما سخنانی است که از بزرگان، ت مداران، متفکران و ادیبان غربی نقل می شود؛ سخنانی که ظاهراً کوتاه هستند و در همان لحظه بیان شدن مخاطب را غافلگیر می کنند. اما این که تا چه اندازه می توانند برای مخاطب راه گشا باشند؟ بدون شک آنچه از ادبیات تعلیمی غرب وارد زبان ما شده و همان طور که اشاره شد، این روزها از جانب اقشار گوناگون، به خصوص جوانان هدف توجه واقع شده است، سخنان و جملاتی است که به شکل صریح بیان شده و به همین خاطر در آن اندک زیبایی سخن، اما با ضرباهنگ تند وجود دارد. پس می توان اذعان داشت شنیدن این سخنان در همان مرحله اول اثرگذار و زیباست، اما وقتی به مرحله تکرار برسد، خود به خود خسته کننده می شود. این درست عکس ادبیات تعلیمی خود ماست؛ زیرا در ادبیات تعلیمی ما، شاعران و سخنوران در همان قدم اول نخواسته اند مفاهیم خود را بیان کنند.بلکه تلاش کرده اند تا مفهوم و سخن خودشان را در قالب شعر، به صورت موجز و آراسته به آرایه های ادبی برسانند. پس این زیبایی های سخن، آمیخته به مفاهیم بسیار والا و ارزشمند بهترین و ماندگارترین سخن را می سازد. حال با توجه به آنچه عنوان شد، ما نمونه هایی از سخنان بزرگان غرب را همراه با اشعار تعالیمی خودمان مطرح می سازیم، آن وقت مشخص می شود که تا چه حد این سخن به راستی نزدیک است. به عنوان مثال کافی است ما درباب آزادی و آزادگی در میان سخنان بزرگان غرب غور کنیم، آنچه به دست می آید سخنانی از این دست است.آزادی چیزی است، شبیه سلامتی، این هر دو را تا از دست نداده ایم، قدرشان را نمی دانیم.»باید آزادی را موقت از دست داد تا بتوان برای همیشه آن را حفظ کرد.»حالا معادل های موجود در ادبیات تعلیمی خودمان این چنین است:برآن سرم که اگر همتم کند یاریزبار منت دونان کنم سبکباریاگر به کنج قناعت ز تشنگی میرمبه نیم قطره نجویم ز هیچ کس یاری»و یا وقتی سخن از دوست و دوستی به میان می آید، سخنانی این چنینی از متفکران و بزرگان غربی پیش روی ما قرار می گیرد:هرکس اظهار دوستی با تو کرد، تا به انواع کارها امتحانش نکرده ای، او را به دوستی نپذیر».پرسیدم: دوست بهتر است یا برادر: گفت: دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند.»مقابل این سخنان را راجع دوستی، حکیم سنایی غزنوی» چنین در دو بیت و با زیبایی تمام بیان می کند:گفت حکیمی که مفرح بودآب و می و لحن خوش و بوستانهست و لیکن نبود نزد عقلهیچ مفرح چو رخ دوستانیا نه، هر زمان سخن از همسر به میان می آید، اهتمام برداشتن همسر برای هر انسانی مطرح می شود و یا این که اگر ازدواجی صورت نگیرد، زندگی بسیار سخت خواهد بود و نمی توان بهره های خوبی از زندگی خویش برد. حالا اگر خوب به نوشتار غربیان نگاهی بیندازیم، راجع به همسر این چنین می خوانیم؛دقت هرکس از نوع ازدواج او معلوم می شود»ازدواج، همیشه به عشق پایان داده است».حالا ابیاتی را از اوحدی مراغه ای» در باب همسرداری می آوریم:زن دوشیزه خواه و نیک نژادتا تو را بیند و شود به تو شادچون که پیوند شد، به نازش داربر سر خانه سر فرازش دارتو در آیی ز در سلامش کناو درآید، تو احترامش کندل خویشان او مدار دژمهر یکی را به قدر، می خور غم»به هرحال با توجه به آنچه عنوان شد، خود روشن است غرق شدن در ادبیات تعلیمی کشور خودمان و بهره جستن از آن بیش از پیش باعث تعالی روح و روان می شود.اتفاقی که رسانه ها به ویژه صدا و سیما، می توانند سبب ساز آن باشندادبیات تعلیمی ایران همواره پیشروتر از هر نوع ادبی در دوران تاریخی درخشیده است. در این میان، سهم مولانا جلال‌الدین متمایز از دیگران به ویژه در بطن حکایات تبلور خاصی داشته است.این مقاله پس از تعریف نثر و شعر تعلیمی، ضرورت توجه به مسائل جدید اسلام چون عدالت و اقتصاد و اخلاق نمونه‌های مناسبات معطوف به اخلاق و تربیت و تعلیم و نیز شیوة تعلیم این معلم حکیم» را در حین قصه‌ها تحلیل و بررسی کرده است.تعلیمات نوین مولانا در متن کهن و مشارکت مولانا در الگوی تعلیم همگام با وجه آینگی و حضور خلاق وی را با گریز به چند قصه یادآور شده‌ایم. تیپ‌ها و شخصیت‌هایی که در قصه‌های مولانا آفریده می‌شوند، نمایندة مردمی هستند که چون نوشته‌های چار دیکنز» در همة زمان‌ها زندگی می‌کنند و خواننده عبور از خویش را برای شناخت هویت واقعی در داستان‌های تعلیمی مولانا درک خواهد کرد. در پایان هر بحث، ضرورت تلخیص قصه‌های مولانا را برای درج در کتاب‌های درسی مقارن با تحول دروس انسانی در فضای ی ایران پیشنهاد کرده‌ایم.ای خداوند این خم و کوزه مرادر پذیر از فضل‌الله اشتریکلیدواژه‌ها: ادبیات تعلیمی، مرحلة آینگی رشد، تغییرات دریایی شکسپیر، شیوه‌های جدلی آفرینش مولانامولانا جلال‌الدین در اوج ادبیات تعلیمی جهانپس زبان محرمی خود دیگرست…مولوی تمام انسان‌ها را زندگی کرده است و در گریز از جهل، با کشاکش واقعیت ناگزیر، خیال و وهم را تجربه نموده، در زبان عام می‌گوییم معرفت به خرج دادی تا نزد ما آمدی و ما را به حساب آوردی». مولوی در زاد بوم خود زندگی می‌کند، در همین مردم، روی همین خاک؛ نیمیم ز ترکستان، نیمیم لب دریا… زمینی که ما مسلمانان در افق انتظارش بهشت را مفاخره می‌کنیم. همه را به حساب آورده و در خواب و بیداری داد و ستدشان نموده. آنچه این مرد معلم و حکیم» را برجسته و حجیم می‌نماید، اعتقاد به بهشت و دوزخ میلتون، معاد جسمانی و و پرسشگری‌های فیلسوفانه و از این دست مباحث نیست. چه شاید برخی وی را قبل از عارف و شاعر، فیلسوفش می‌خوانند. در این مقاله، نگارنده در پی نقد و تحلیلی گذرا از شیوه‌های تربیتی و تعلیم اصولی این پیرسالک و کامل و اصل است. ما در این گفتار اندک قاطع طریق انسان را عدم دلبستگی به آن دَمی از هوای تازه می‌دانیم» که در گم‌گشتگی‌های روزمره از آن غافل مانده‌ایم. لذا یک بار دیگر به گوشه‌هایی از متن گشودة این بزرگوار خزیده کسب آرامش و نشاط برای خود و دیگران را دریابیم.هدف ما در این بررسی مختصر آن است که بدانیم چرا مخاطب امروز، دیروز و همة زمان‌های انسانی در هر کجای جهان در همدلی با مولانا مهیج و مشتاق خیر و نیکمی می‌شنود و در مطالعة داستان‌هایش نافرمان‌ترین آدم خاکی فقط حیرت می‌کند و سر تسلیم فرود می‌آورد. می‌خواهیم بدانیم تعلیمات مولانا چگونه سهیلی» است که سیبی که سهیلش نخورد رنگ ندارد» هر کس در دوران حیاتش پرتویی از نور این ستارة شرقی و حکیم وجودش را بهره ندهد، بی‌زیان و پخته نمی‌گردد و رنگ نمی‌اندازد و رونق زندگی تازه نمی‌یابد. لذا نخست ادبیات تعلیمی را تعریف می‌کنیم. سپس راهکارهای هنری و علمی و دینی مولانا را در فرایند تعلیم و تربیت اندکی برمی‌شمریم.ادبیات تعلیمییکی از قله‌های افتخار ایران پس از اسلام، تمسک به تعالیم عملی پیامبر اکرم (ص) در زندگی دنیوی و حسن معاشرت با افراد است. پس از بعثت خاتم‌ انبیا، صلوات‌الله‌علیه‌وآله، بود که ایرانیان مغرور باستان شیفتة جمال و کمالش گردیدند و تسلیم تربیتش گشتند و خود را و هویت چندین هزار سالة امپراتوری‌های بزرگ را به شهر آرمانی اشرف مخلوقاتش سپردند. این نبود مگر تمایزی که فخر بشر بین تعلیم و تربیت مادی که اساس آن برتری بر طبیعت بود و تعلیم و تربیت اسلامی که اساس آن را بر خودآگاهی و تسلط بر خویشتن گذاشت. ادبیات تعلیمی در این زمینه سهمی بسزا نه کمتر از تعالیم نشئت گرفته از حوزه‌های دینی داشته است. بزرگانی چون خواجه عبدالله انصاری گرفته تا پروین اعتصامی و شهریار و نیما و اخوان و فروغ حتی شاعران دهة هفتاد طالبان تعالیم الهی را بی‌بهره نگذاشته‌اند. در این میان، سهم مولانا جلال‌الدین جاری وجود فراگیر ادبیات بوده و نقش انسان‌سازانه غیرقابل انکار نزد همة صاحبان اندیشه است. اگر در ادبیات تعلیمی غرب بزرگ‌ترین تغییرات دریایی ترانه‌های شبیه اری یل در نمایشنامة طوفان شکسپیر، بستر بلندپروازانة آفرینش‌های اخلاق و دینی بوده است. چنانکه سه سطر آخر آن را بر سنگ گور شلی» شاعر مشهور انگلیسی، نگاشته‌اند: پدرت در عمق ده زرعی غنود است و استخوان‌هایش به مرجان تبدیل شده‌اند و آن مرواریدها چشمان او بودند؛ هیچ جزیی از او رنگ نمی‌بازد بلکه تغییر دریایی در آن حادث می‌شود و به چیزی گران‌بها و نادر تبدیل می‌گردد، جام تعالیم مولانا شاص معنوی ادبیات شرق در این زمینه دهانی به پهنای فلک» را درخواست می‌کند.این مکتوبات را بر گورشلی نوشته‌اند تا هیجان انتقادی وی را نسبت به دین برانگیزانند اما نالة مستانة مولانا میان صخره و خارا اثر دارد… اثر دارد…»در تعریف ادبیات تعلیمی برای بط موضوع دو گفتار می‌آوریم؛ در تعریف نثر، شمسیا می‌نویسد:اثر تعلیمی (Didactic Literature) اثری است که دانشی (چه عملی و چه نظری) را برای خواننده تشریح کند یا مسائل اخلاقی، مذهبی، فلسفی را به شکل ادبی عرضه دارد. البته ادبی بودن اثر تعلیمی مقول، بالتشکیک است؛ یعنی در آثاری، عناصر و مایه‌های ادبی کمتر و در آثاری بیشتر است.» (شمیسا. ۱۳۸۱: ۲۶۹).شمیسا در بسط تعریف خود آثاری چون بوستان و حدیقه، نصاب‌الصبیان، آثار موسوم به لوکرتیوس شاعر و فیلسوف ادبی پیش از میلاد که در باب طبیعت اشیا و نظریه‌های اپیکور فیلسوف یونانی را تشریح کرده و منظومة کئورگیاس و یرژیل (۱۹-۷۰ قبل از میلاد) در باب چطور باید مزرعه را اداره کرد، منظومة ملاهادی سبزواری و الفیة ابن مالک و حتی گاهی ادب تبلیغاتی به دلیل ایجاد وضعیت خاص و اتخاذ آرای خاص در مخاطب حاشیة مثنوی مولوی قرار داده، تعلیمات فنی را از این دریچه‌ها به موقعیت‌های تعلیمی مردم می‌افزاید. (همان)رستگار فسایی در تعریف شعر تعلیمی با بیان انواع شعر نوشته است:شعر تعلیمی شعری است که هدف در آن تعلیم و علم و اخلاق و هنر است؛ یعنی حقیقت نیکی (خیر) و زیبایی. در ادبیات ملل مختلف دو نوع شعر تعلیمی دیده می‌شود: ۱٫ نوعی که موضوع آن خیر و نیکی است که در حوزة اخلاق قرار دارد. ۲٫ نوعی که موضوع آن زیبایی و حقیقت است که حوزة شعرهایی است که مسئله‌ای از علم یا ادب را می‌آموزند (به نقل از کدکنی). در آثار گذشتة ما برای ادبیات تعلیمی نام‌های مختلفی چون زهد و تحقیق و پند و حکمت و وعظ و تعلیم به کار رفته است. (رستگار فسایی، ۱۳۷۲: ۴۰۸).رستگار فسایی بهشت گمشدة میلتون، سروده‌های زندگی لانگفو، قصاید ناصرخسرو، بهار و پروین اعتصامی و شعرهای تعلیمی شاهنامه، دانشنامه‌ها، ادبیات شعری پرخاشگرانة عشقی و طنزهای تلخ نسیم شمال را در این مقوله می‌گنجاند (همان‌جا).نگارنده می‌افزایم ادبیات تعلیمی – اعم از شعر و نثر – هر نوع نوشته‌ای است که پاسدار کاخ بلند فرهنگ، تمدن و نگهبان گنجینه‌های گران‌بهای انسانی و فراروندة ورزیدگی‌های فطری و جهان شمول بشر باشد. شعر تعلیمی که موضع مقاله است، پس از همدلی با خواننده باید بتواند مسئلة پدران و پسران زمان ما را تدریس کند، مدرک‌گرایی و دانش‌گریزی را مسکوت بگذارد، در نهاد خانوده رخنه کند، دست نوازش بر سر کودکان بکشد، پای اراده در راه بزرگان بکشاند و پله‌پله به ملاقات خدا ببرد که – بحمدالله – برده است. کشف بزرگ در غار تربیت و تعلیم، و رستاخیز فطرت خفتگان را فراهم نماید، لقمه‌های حلال بر سفرة روزه‌داران بنشاند، دهان هرزگی‌ها را قبض کند و انبساط خاطر و نزهت فکر بیافریند. در این گذر است که مولانا جلال‌الدین روش تدریس بشر را زیسته و برگ‌برگ حکایت مثنوی را در آغوش مردم رویانده است. در اینجا نمونه‌هایی از ورزیدگی و رهایش فطری مولانا در ادبیات تعلیمی را فرا رو می‌آوریم.تعلیمات نوین مولانا در متن کهنزمانی نزدیک به زمان اکنون، دغدغة زندگی زن و مرد، ملاقات‌های پنهانی و آرامش بی‌مزاحمت کسان بوده است. چنان‌که سهراب سپهری در اوج عرفان شرق گفته: کسی نیست / بیا زندگی را بیم/ میان دو دیدار قسمت کنیم. اما آنچه امروزه رسانه‌ها را در مقابله با آن برمی‌تابد، اموری نظیر فقر و عدم عدالت اجتماعی – اقتصادی در سطح جهان و سپس جامعه و ملل گوناگون است که زاییدة نبود یک شیوة زندگی قابل قبول در نهاد خانواده می‌باشد. چرا که اجتماع و خانواده از نظر فرهنگی، اخلاقیات، اقتصاد و روان‌کاوی رابطه‌ای مستقیم دارند. فرد هستة اصلی و جامعه فضای تنفس تعلیمات زندگی به شمار می‌آید.امروز که جهان در آستانة تحولی عظیم قرار دارد، بهترین زمان برای ورود تعلیمات نوین متون کهن اسلامی به صحنة زندگی مسلمانان است. چه بسا اگر ما پیروان و مدعیان اخلاق آن بزرگان، دست به کار نو آموزه‌ها نشویم، تهاجمات ناگریز فرهنگی – اجتماعی اندیشه‌های وطنی ما را تحت‌الشعاع قرار دهد. در حال حاضر که جهان غرب با تعلیمات ناهنجار اخلاقی قصد دارد ایدئولوژی را از مردم به پا خاستة دوازده کشور اسلامی بگیرد… و خیزش بیداری اسلامی را به پیش‌گویی‌های نوستراداموس مرتبط کرده و آنها را پیش درآمد آن توصیف کند… و برای ایجاد عملیات روانی، اتفاقات را توسط هالیوود به گونه‌ای مطرح می‌کند که از اراده و قدرت انسان خارج است و چیزی شبیه طوفان نوح در شرف وقوع است و در حرکت آخر یک آمریکایی دنیا را نجات داده و کره زمین را تسخیر می‌کند. (عباسی، ۱۵/۲/۱۳۸۹٫ JJtvn.ir).روشنگری‌های اخلاقی مولانا جلال‌الدین در ۶ دفتر به ویژه دفتر پنجم چون چهار مرغ بسمل خلیل، مهمانی پیغمبر کافران را و مسلمان شدنشان، اعمال ظاهر و گواهی آن در قیامت، پاک‌کنندگی آب، حدیث اسلم شیطانی علی یدی، لارهبانیه فی‌الاسلام، داستان کنیز و خرخاتون، قصة اهل ضروان و حسد فرزندان، حکمت نظر کردن ایاز بر چارق و پوشتین بیش از وزیر محمود شدن و … همه و همه ترجمة آسانی است از معارف قرآن کریم که ظرفیت همبر با نمونه‌های غربی و تحدی علمی را در خود پرورانده‌اند.کارشناسان امور معتقدند در هزارة سوم میلاد و آستانة ورود به دهه‌های ۱۴۰۰ هجری شمسی (شرق) آغاز یک پایان برای غرب است. در این دوره اصلی‌ترین وظیفه یا به تعبیری رسالت مدینه ولایی دوران گذر» کوشش در جهت بسترسازی برای ظهور است که از طریق بسط و تعمیق بیداری و خودآگاهی اسلامی و بیسیج و تجهیز بینشی و تهییج عاطفی مردمان در مسیر ظهور عملی می‌گردد و از لوازم تحقق آن، کوشش در خصوص اعمال عدالت اساسی در شئون مختلف آن به ویژه عدالت اقتصادی- اجتماعی در مرتبه و درجه‌ای قابل قبول و ممکن در اجتماع می‌باشد.»(زرشناس، ۱۳۹۰: ۲۵).مولانا جلال‌الدین با طرح این‌گونه مسائل در ضمن قصه‌های کهن خویش، آموزه‌هایی چون، عدالت، احترام متقابل، هم‌شأنی اقتصادی و فرهنگی اعضای خانواده، ضرورت قناعت، عمل به احکام، حقیر نشمردن فقرا، گفتمان جدیدی را پیش روی خوانندده آغاز می‌کند. چنان‌که در قصة اعرابی درویش و ماجرای زن او با وی به سبب درویشی» هرچند هدف غایی اثبات بی‌نیازی خدا و اولیای او به هدیة مردم و نشان دادن بحر بیرکان هستی ست، شیوة جدلی (دیالوگ) زن و شوهر اما، همان مشاجرات و دغدغه‌های زندگی امروز خانواده‌هاست که گاه گسیختگی نسل‌های آینده را سبب می‌گردد. در این گفتمان، مولانا کشمکش‌های اقتصادی را متوجه تدابیر منزل و اقتدار هر یک از زن و مردم در گشایش مشکلات نموده، ترغیب به فرهنگ‌سازی مشترک زن و مرد را در خانواده پیشنهاد می‌کند. بریده‌هایی به قدر حجت بحث از شعر تعلیمی وی می‌آوریم.یک شب اعرابیزنی مرشوی راگفت و از حد برد گفت و گوی راکین همه فقر و جفا، ما می‌کشیمجمله عالم در خوشی، ما ناخوشیمنانِ ما نه، نان‌خورش مان درد و اشککوزه مان نه، آب مان از دیده اشکجامه‌ی ما روز، تاب آفتابشب نهالین و لحاف از ماهتابقرص مه را قرص نان پنداشتهدست سوی آسمان برداشتهننگ درویشان ز درویشی ماروز و شب از روزی‌اندیشیِ ماخویش و بیگانه شده از ما زمانبر مثال سامری از مردمان(مثنوی، تصحیح استعلامی، ۱۳۸۴: ۱۹۷)مولانا پس از طرح مسئلة فقیر و درویش، خواننده را به آسیب‌شناسی فقر و مدعیان دروغین بر طرف کنندة حاجات مردم متوجه ساخته است که با دام و دغل، ساده‌دلان فقیر و عقب‌ماندگان قافلة فرهنگ را به سفرة مجازات مجازی فرا می‌خوانند:الصلا ساد‌ه‌دلان پیچ پیچتا خورید از خوان جودم سیر، هیچ(همان: ۱۹۸)خواهندگان و نیازمندان در این فریب اقتصادی علاوه بر اتلاف وقت، جز پشیمانی سودی از آگاهی وضع موجود نمی‌برند اما مولانا فروغ ناچیز دروغ و زودگذری و ناپایداری آن را در قصد نیک‌خواهی برای خوانندة هشیار ضایع نمی‌گذارد. در ادامه می‌آورد که (تمثیل) تکیه دادن به خدایان و اربابان دروغین و گنج و گوهرهای خیره‌کنندة آنها مانند کسی است که در شب تاریک به جست‌وجوی قبله، نهایت بی‌سمتی نماز می‌گذارد که فکر می‌کند درست است، نماز او به فتوای ابوخنیفه درست است:به قصد نیک خود جایی رسدگرچه جان پنداشت، و آن امد جسدچون تحری در دل شب قبله راقبله نی و آن نماز او، روا(همان)مولانا پس از آگاهی ساختن فرد، قبلة حاجات را نشانش می‌دهد:همچنین از پشه گیری تا به پیلشد عیال الله و حق نعم المُعیلاگر اعضای خانواده چشمشان به خدا باشد. بی‌قراری و صبر و غمشان اندک می‌شود. لذا مرد (مظهر عقل) در این داستان، زن (مظهر احساس و خواهندگی) را به صبر و فضیلت فقر گذرا امید می‌دهد و با تمثیل‌های پی‌درپی او را به اتاق فکر و تأمل برانگیز می‌برد. باز» که تربیت‌شدة پادشاه است، مثل همة نوع بازها» مردار نمی‌خورد و بلند پروازانه دست شاه را نشیمن خود قرار داده و غمی ندارد زیرا عیال خداست. (الخلق کلهم عیال الله فاحبهم الله انفعهم لعیاله… احادیث مثنوی):باز، دست شاه را کرده نویداز همه مردار ببریده امید(همان: ۱۹۹)او چشمش به آسمان است و بنابراین غم نمی‌خورد. مولانا در ابیات بعد، اعتقاد به اینکه اگر چنین می‌کردند نتیجه چنان می‌شد و آنهایی که تنها تلاش و کوشش خود را عامل روزی می‌دانند و مقصر ناداشته‌های خود، توصیه می‌کند: غم جزوی از مرگ است. اگر فقر به جای صبر غم بیاورد، خانه و خانواده متشنج می‌شود و آثار مرگ در بطن خانه نمی‌گذارد روح‌ها پرورش یابد و امیدها ببالد:دان که هر رنجی، ز مدن پاره‌ای استجزوِ مرگ از خودبران، گر چاره‌ای ست(همان)راهکارهای مولانا در این مسیر، انتخاب همسر مناسب، هم‌کفوی والدین و قناعت در زندگی است:جفت مایی جفت باید هم صفتتا برآید کارها با مصلحتجفت باید بر مثال همدگردر دو جفت کفش و موزه درنگرمن روم سوی قناعت دل قویتو چرا سوی شناعت می‌روی؟(همان: ۱۹۹)اما زن» شاخص این قصه زیرک تر از آن است که مرد به بهانه‌های واهی شانه زیر بار مسئولیت خانواده و معاش آنها خالی کند و حوالت به قناعت و صبر نماید. مولانا افضا می‌کند راز کبر و دعوی دینداری مرد، و در موقعیت فقر و ناداری به جای زن می‌نشیند. (بغل زدن، در آغوش گرفتن یا تن زدن از خواستة زن را پس می‌زند و بحث عدل و انصاف را پیش می‌کشد:تو مخوانم جفت، کمتر زن بغلجفت انصافم، نیم جفت دغلچون قدم با میر و با بگ می زنیچون ملخ را در هوا رگ می‌زنی؟(همان: ۲۰۰)اگر تو هم‌نشین بزرگانی، پس چرا مثل افراد پست هنگام گرسنگی به ملخی هجوم می‌بری؟ مولانا حربة تظاهر به شایستگی‌های اخلاقی را به خواننده می‌نماید:کبر زشت و از گدایان زشت‌ترروز سرد و برف و آن‌گه جامه‌تر(همان)ادعای قانع بودن مرد نزد زن داستان در این موقعیت، نوعی کبر ناپسند است. هیچ عاقلی روز برفی لباس خیس نمی‌پوشد بلکه به دنبال پوششی می‌رود تا عیب فقر را بپوشاند.خلاصة داستان به سمت و سویی پیش می‌رود که هر دو در سایة یک حکومت عادل و رعیت‌پرور زندگی آبرومندانه‌ای را جست‌وجو کنند. حکومتی الهی که از لط سرشار حق سرمایه می‌گیرد و همة ارکان خانواده (جامعه) را فیض می‌بخشد. به نظر می‌رسد ماجرای سبوی آب» که از سوی زن به مرد پیشنهاد می‌شود تا آن را نزد خلیفه هدیه ببرد، در ظاهر تلاش و کوشش انسان در راه زندگی و خدمت‌گزاری و بندگی است تا در هنگام برداشت محصول به مذاق خوش آید و ارتزاق از بازوی خود باشد. در باطن داستان، علاوه بر خدمت‌گزاری پیر و راهنما و نشان بندگی، نماد معرفت نسبی» انسان به خداوند است؛ همان که از دریای معرفت نصیبش شده بود و اکنون در پایان راه به زعم اینکه مردمب اید چیزی نزد خدا ببرند ولی حقیقت امر و حکمت متعالیة آن، بخشش و خُلق و خوی پیر در مسیر وصول به حق بنده است که جز به اذن الهی از شاهراه شرع و عقل میسر نیست که به لطف و کرمش قطره به دریا پیوندد و زندگی سامان پذیرد و رستگاری و استحقاق بهشت و دوزخ در آدمیان هویدا گردد:آن سبوی آب را در پیش داشتتخم خدمت را در آن حضرت بکاشتچون که آب جمله از حوضی است پاکهر یکی آبی دهد، خوش، ذوقناکو در آن حوض آب شور است و پلیدهر یکی لوله همان آرد پدیدو سرانجام عقل (مرد) پس از خدمت به حق و ریاضت زندگی و تأمین نیاز خانواده اعضای آن را به ادب بنشاند:لطف آب بحر، کو چون کوثر استسنگ‌ریزه‌ش جمله درّ و گوهر است(همان، صص ۲۲۲- ۲۲۳)شگرد پذیرش زبان مولوی از سوی مخاطب چند ویژگی دارد:الف-۱) دل‌سوزی و ترحم مولانا به نوع انسان چه زن و چه مرد و سیاه و سفید و دین‌دار و بددین، هدف وی هدایت و عدالت معنوی در میان خلق است و این رسالت در مواجهه با هیچ کس تغییر نمی‌پذیرد.گویی مولانا محق به هدایت هر ذاتی است. شاید خواننده در این صفت کسانی چون دیکنز و نوشته‌های او را عَلَم کند؛ چرا که دنیایی هم که وی عرضه می‌کند، زندگانی ساده‌ای است که فی نفسه ارزش دارد. گرمی کانون خانواده، جذابت چیزهای کم‌ارزش، شرافت مردمان ساده، نگرانی‌اش دربارة افراد ناقص‌الخلقه کم‌عقل، رها شده فی‌امان‌الله که همة آنها به سبب احساس شادمانة آزادی در کوچکی (خوود) رستگارند؛ (ولک، ۱۳۸۵: ۹۴ جلد ششم) اما دین آنچنان که بر سر دیکنز سنگینی می‌کند، برای مولانا نفس تازه و دمادم حضور با خدا و هم‌نشینی با مردم خدادوست است. حتی مغرورترین افراد غربی چنان شیفتة نوشته‌های دیکنزند که والدین و کودکان را وادر می‌کنند در شب‌های زمستانی آن نوشته‌ها را با صدای بلند برای یکدیگر بخوانند. دریغ است تعلیمات الهی و زبان ناطقة نفوس بشری مولانا به اتهام عرفان فخیم در انزوای عران نمایی‌ها یا تنها به کلاس‌های درس و دانشگاه سپرده شود و تودة مردم که تشنة این تربیت‌اند، در کژفهمی‌های عاریتی این و آن از سوی خواص محروم بمانند. این چشمه باید در تن همة مردم نیازمند جاری گردد تا جامعة اسلامی به عدالت اقتصادی تن و سعادت و هدایت روح ملکوتی نائل آید.الف- ۲) مشارکت مولانا در الگوی تعلیم، وجه آینگی» و حضور خلاق اوست:یکی از ویژگی‌های مهم تعلیم و تربیت در داستان‌های مولانا مشارکت و قبول مسئولیت تام در یادگیری گروهی است این شیوه، جدیدترین شیوة تدریس در کلاس‌های درس و اساسی‌ترین مهارت‌های تدریس امروز به شمار می‌آید. در مفهوم مشارکت معلم و شاگردان (مخاطب- خواننده) هدف آن است که: شاگردان در تحقق‌بخشی هدف‌های آموزش ایفای نقش بنمایند و قبول مسئولیت کنند. در جریان یاددهی – یادگیری ما می‌توانیم فرد را به شکل تنهایی بدون تشکل دادن گروه خاصی به فعالیت وا داریم که در این موقعیت معلم رهبری کلاس را در دست دارد و فعالیت در جهت تحقق هدف‌های آموزشی ادامه پیدا می‌کند و از جمله شکل‌های فردی مشارکت گوش دادن (Listen) شرکت در بحث‌ها و اجرای دستورالعمل‌ها و نتیجه‌گیری از عمل خود است. (ملکی، ۱۳۸۵: ۲۱۷)در دفتر پنجم قصة ایاز و پوستین:می رود هر روز در حجره برینتا ببیند چارقی با پوستین(گولپینارلی، جلد ۳، ۱۳۸۱: ۲۳۲)مولانا آیینة وجود ایاز می‌شود تا آغاز و انجام انسان و افتادن وی از انانیت و خودبینی را بیاموزد. لذا، در پاسخ شاه که از بدبینی وزیران متهم به پنهان نمودن زر و سیم در اتاقی می‌شود که هر روز به آن سر می‌زند، می‌گوید: گهگاه به اتاق می‌روم، پوستین و چارق خود را نگاه می‌کنم و به خود می‌گویم: تو چنین بودی، با اینها اینجا آمدی، باز هم همینی، فریب دولتی را که به آن رسیده‌ای مخور و بدین‌سان نفسم و خوددم را تعلیم می‌دهم. شیوة تعلیم مولانا به اصطلاح دانش‌های ادبی؛ گاهی مرحلة آینه‌ای» (Mirror stage) ژاک لاکان ** (مقاله ۱۹۳۴) در رشد کودک که اعتقاد به خودآگاهی عقلانی فردی دارد تداعی می‌شود. ژاک لاکان این نظریه را در ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۱ بسط و گسترش داده است. مولانا در همة داستان‌ها پابه‌پای خواننده حضور خلاق دارد و وی را در شناخت هویت خویش و من واقعی» همراهی می‌:ند. اهمیت آیینه در این است که انسان‌ها خود را از طریق تصاویر دیگران باز می‌شناسد و حتی خلق می‌کنند؛ تصاویری که خود بازتاب تصویرهای دیگرند. پس آیینه چیزی نیست که بیننده تصویر تقریباً درستی از خود را درون آن می‌بیند، بلکه راهی را می‌شناساند که ما در آن، هویت خود را براساس تصاویر دیگران می‌یابیم و نهایتاً دیگر بودگی خود و تفاوت‌های‌مان با دیگران را باز می‌شناسیم» (ایرناریما، ۱۳۸۴: ۲۸۲)مولانا نمونة انسانی ایاز» را در حفظ امانت و وفا و درستکاری نمونة مومنانی می‌آورد که خداوند تنها برای بستن دهان مدعیان آنها را امتحان می‌کند وگرنه:شاه را بر وی نبوده این گمانتسخری می‌کرد بهر امتحان(مثنوی نیکلسن، ۱۳۷۷: ۹۱۲)و برای حفظ وی از رشک بدخواهان و رقیبان می‌گوید:یک دهان خواهم به پهنای فلکتا بگویم وصف آن رشک ملکور دهان یابم چنین و صد چنینتنگ آید در بیان آن امین(همان)حضور خلاق مولانا در ذهن خواننده هنگامی که با او به استقبال داستان‌ها می‌رویم، بی‌نظیر و خیره‌کننده است. در داستان رنجور شدن آدمی به وهم تعظیم خلق و رغبت مشتریان به وی و حکایت معلم» راوی (مولانا) پس از بیان ظن و یقین در علم، حدود نه (۹) داستان در داستان دیگر برای شرح تفاوت عقول خل» می‌آورد. در این قصه‌ها مولنا شخصیت و تیپ‌های علمی چون علوم ظاهر و مباحث اهل مدرسه (علم اهل حس) که علم تقلیدی است و علم اهل دل و مردان حق و گذر از مرحلة ظن و گمان را در تحصیل علم شرح می‌دهد. آنجا که مادران به عیادت استاد رفته و استاد آن‌قدر به علوم ظاهر مشغول بوده که در حضور مادران به بچه‌ها دشنام مادر می‌داده است، درواقع آن بچة توطئه‌گر برای فرار از قیل و قال معلم، باطن وی را به او نشان می‌دهد. چنان‌که از زبان استاد می‌شنویم:من بُدم غافل به شغل قال و قیلبود در باطن چنین رنجی ثقیلچون به جد مشغول باشد آدمیاو زدید رنج خود باشد غمی(مثنوی استعلامی، ج ۳، ۱۳۸۴)درواقع، مولانا همة شخصیت‌های عبور از خویش» را می‌آفریند و ذهن خلاق خواننده می‌شود. آیینة هر کس را روبه‌روی او می‌گذارد تا در روزمرگی‌های کار و زندگی از حضور فعال خود غافل نمانند. برخی از این روایت‌ها از نظر ساختاری گسسته و ناتمام مانده‌اند اما مخاطب و ذهن سیال وی سهم خود را از زبان سیال و رویان مولانا دریافت می‌کند و راه خود را می‌گیرد.در داستان فریفتن روستایی شهری رام، دفتر سوم (مثنوی استعلامی، ج ۳، ۱۳۸۴: ۱۹) مولانا شخصیت و روحیاتی را نشان می‌دهد که در هر زمان و هر جا ممکن است وجود داشته باشند. این قصه که به نقل از شرح استعلامی پیش از مثنوی در کتاب البُخلا جا خط مشابهی دارد، در آن قصه یک مروی به خانة یک عراقی می‌آید و از مهمان‌نوازی او بهره‌مند می‌شود ولی روستایی مانند روستایی مولانا ناسپاس و نمک‌نشناس از آب در می‌آید. در مقالات شمس هم با پیام ایاکم و القری آمده ولی مولانا بازپروری کرده و از مریدان می‌خواهد که خسان و فرومایه‌گان را به دوستی نگیرند؛ زیرا پایبند هیچ حق و مسئولیتی نیستند:این سزای آن که شد یار خسانیا کسی کرد از برای ناکسان(همان: ۳۵)اما مولانا این اضطرار را برای هر کسی پیشامد می‌داند:بالئیمان بسته نیکان ز اضطرارشیر، مرداری خورد از جوع زار(همان: ۳۴)خصوصاً مولانا در بیت ۲۶۳ با خطاب سیبویه، به سفارشات شبیه به حضرت علی (ع) در مورد ناکسان نمک‌نشناس گریزی می‌زند و از زبان شهری می‌گوید:گفت: حق است این، ولی ای سیبویهاِتق شَرَّ مَن احسنتّ اِلیهحزم سُوء الظن گفته است آن رسولهر قدم را دام می‌دادن ای فضول(همان: ۲۰)سیبویه (سیب کوچک یا سیب‌فروش) ای پسر دانای من، سیبویه (دانشمند نامدار ایرانی در قن دوم هجری اهل بیضا شیراز که علم نحو را در مکتب بصره سامان داده است) بپرهیز از شر کسی که به او نیکی کرده‌ای…بدین ترتیب مولانا مردم روستا را به قصة اهل سبا گره می‌زند:آن سبا ز اهل صبا بودند و خامکارشان کفران نعمت با کرامباشد آن کفران نعمت در مثالکه کنی با محسن خود تو جدال(همان: ۲۴)مولانا می‌آموزد برخی دوستی‌ها با نااهلان و ناسپاسان آفت راه ماست و باید از هم‌نشینی آنها بپرهیزیم. در دفتر دوم قصة کاروانیانی که حیوانِ صوفی را گرسنه گذاشته‌اند و تا حیوان اعتراض کند با نعرة خودش او را سکندری می‌زنند. حکایت تربیت آدمی با حفظ خودش از آفت‌ها را پیش کشیده و مراعات خسان واجبنی را نکوهش می‌کند و بی‌کس ماندن را بر دوستی با بیگانگان ناخوشایند ترجیح می‌دهد:همچو خادم دان مراعات خسانبی‌کسی بهتر ز عشوه ناکساندر زمین مردمان خانه مکنکار خود کن کار بیگانه مکنکیست بیگانه تن خاکی توکز برای اوست غمناکی توتا تو تن را چرب و شیرین می‌دهیجوهر خود را نبینی فربهی(مثنوی استعلامی، ۱۳۸۴: ۲۰)مولانا مانند مشاوری دل‌سوز و حکیمی الهی بر بالین خواهنده می‌نشیند و در انتخاب دوست با خواننده مشارکت می‌کند:آدمی خوارند اغلب مردماناز سلام علیکشان کم جو امان(همان)به اعتقاد کارشناسان مشاوره، جریان یاری‌دهنده‌ای‌ست که به مراجع (فرد رجوع‌کننده) اصول و شیوه‌های مربوط به انتخاب و طرح‌ریزی و ادامة یک زندگی معقول و موفقیت‌آمیز آموخته می‌شود. از طریق مشاوره فرد می‌آموزد که چگونه یک زندگی سالم و سازنده را طرح‌ریزی کند و آن را استم